جدول جو
جدول جو

معنی حسینی قزوینی - جستجوی لغت در جدول جو

حسینی قزوینی
(حُ سَ قَ)
محمدحسین بن حسن بن معصوم قزوینی الاصل. ساکن شیراز و شاگرد ابوالقاسم ’سکوت’ بود و در 1249 هجری قمری درگذشت. ’خمسۀ حسینی’ سروده و ’الهی نامه’ از آن است. (ریاض العارفین 428) (طرائق الحقایق) (ذریعه ج 9 ص 254). و رجوع به حسینی قزوینی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ نِ قَزْ)
ابن سید مهدی بن حسن بن احمد حسینی حلی فقیه اصولی ادیب شاعر. متولد در حله 1268 هجری قمری 1852/ میلادی و متوفی در 21 ذیحجه 1325 هجری قمری 1908/ میلادی او راست: حاشیه بر رسائل شیخ مرتضی انصاری و بر شرح لمعه و ’مقدمهالواجب’ و دیوان شعر. (اعیان الشیعه ج 27 ص 290) (شعراء الحله خاقانی ج 2 ص 123) (معجم المؤلفین)
ابن ابراهیم بن معصوم بن میر فصیح حسینی تبریزی. درگذشتۀ 1207 هجری قمری 1793 میلادی استاد بحرالعلوم درگذشتۀ 1212 هجری قمری او راست: اختیارالمذهب و جز آن. (ذریعه ج 1 ص 180 و 366 و 373) (روضات ص 183) (نجوم السماء ص 217) (اعلام زرکلی ج دوم ص 247). و رجوع به قزوینی حسین شود
لغت نامه دهخدا
(حَ میِ قَزْ)
نام شاعری از مردم قزوین است. آنگاه که مذهب شیعه بزمان شاه اسماعیل صفوی مذهب رسمی ایران گردید، جمعی که بمذهب شیعه نگرویده بودند بخارج مملکت پراکنده شدند و از جمله این حکیمی بدیار بکر هجرت کرد و بخدمت مولانا مصلح الدین لاری پیوست. و بزمان سلطان مرادخان ثالت به استانبول رفت و بدانجا بحال انزوا و اعتزال میزیست. بیت ذیل از اوست:
عاقبت در گلخن اندوه و محنت شد مقیم
دل که هر دم فکر گشت بوستانی داشتی.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ قَزْ)
قاضی حسن از طرف اکبرشاه حاکم گجرات بود. شعر وی در صبح گلشن و نامش در تذکرۀ غنی آمده است. (ذریعه ج 9 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نیِ قَزْ)
شاعری قدیم که از شعر او در لغت نامۀ اسدی به شاهد آمده است. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از شعرای عهد سامانی بود و در فرهنگها ابیاتی چند از او نقل شده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 475 شود
لغت نامه دهخدا